سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چه نیکوست فروتنى توانگران برابر مستمندان براى به دست آوردن آنچه نزد خداست ، و نیکوتر از آن بزرگمنشى مستمندان به اعتماد بر خدا برابر اغنیاست . [نهج البلاغه]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
افسانه عاشقی....
  • کل بازدیدها: 2723 بازدید

  • بازدید امروز: 1 بازدید

  • بازدید دیروز: 0 بازدید
  • غربت
    مجید ( 85/7/20 ساعت 11:27 ص )
    پشت درهای بسته ، عاشق دلشکسته ، داره هوای خوندن
    با تو عزیز خسته ، با تو عزیز خسته
    دوست دارم عزیزم عاشقتم هنوزم
    نذار تا بیشتر از این به پای تو بسوزم
    آره خودم فداتم فدای اون چشاتم
    به قربون نگاتم همیشه خاک پاتم
    بیا که زندگی رو به چشم تو ببینم
    تو این دیار غربت کنار تو بشینم

    کی از تو نــخــونه کـیـه بـــا تــــو نمونه
    می خونم عاشقونه واست خونه به خونه
    بیا بازم با من باش امید آخرم باش
    تو این دیار غربت تو تنها یاورم باش


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • جدایی
    مجید ( 85/7/20 ساعت 11:26 ص )
    .بی تو تو این شبای بد گریم دیگه در نمیاد
    حرف غم انگیز دلم جز تو کسی رو نمیخواد
    از چی بگم تا دل من لحظه ای آروم بگیره ؟
    دیو سیاه غصه ها توی کدوم شب می میره ؟

    از چی بگم وقتی دلم
    از دل تو دور می مونه ؟
    وقتی که قلب پاک تو
    هیچی ازم نمی دونه ؟
    میخونم به خدا میخونم
    از چشای معصوم تو حرفای تو رو
    میدونم به خدا میدونم
    اون که جدا کرده روحمو قلب تو رو


  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================
  • دوستی
    مجید ( 85/7/20 ساعت 11:25 ص )

    انسان
    پایان گرفت دوری واینک من
    با نام مهر لب به سخن باز می کنم
    از دوست داشتن
    آغاز می کنم
    انگار آسمان و زمین جفت می شوند
    انگار می برندم تا سقف آسمان
    انگار می کشندم بر راه کهکشان
    در دشت های سبز فلک چشم آفتاب
    گر دیده رهنما
    در قصر نیلگون
    فانوس ماهتاب افکنده شعله ها
    با بالهای عشق
    پرواز می کنم
    با من ستارگان همه پرواز می کنند
    دستم پر از ستاره و چشمم پر از نگاه
    آغوش می گشایم
    دوشیزگان ابر به من ناز می کنند
    پرواز می کنم
    در سینه می کشم همه آبی آسمان
    می آمدم به گوش نوای فرشتگان
    انسان مسیح تازه
    انسان امید پاک
    در بارگاه مهر
    اینکه خدای خاک
    در مسجد می شوند به هر سو ستارگان
    پر می کشم ز دامن شط شهاب ها
    می بینم آن چه بوده به رویا و خوابها
    سرمست از نیاز چو پروانه بهار
    سر می کشم به هر ستاره و پا می نهم بر آن
    تا شیره ای بپرورم از جست و جوی خویش
    تامیوه ای بیاورم از باغ اختران
    چشم خدای بینم
    بیدار می شوم
    دست گره گشایم در کار می شود
    پا می نهم به تخت
    سر می دهم صدا
    وا می کنم دریچه جام جهان نما
    تا بنگرم به انسان درمسند خدا
    این است عاشقان که من امشب
    دروازه های رو به سحر باز می کنم
    این است عاشقان که من امروز
    از دوست داشتن
    آغاز می کنم



  • نظرات دیگران ( )

    =============================================================

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    غربت
    جدایی
    دوستی

    =============================================================